زندگی دوباره

ساخت وبلاگ
وسط کار پیام داده بگو دلت واسم تنگ شده میگم حضوریحرف می زنیم میگه بله حدس می زدم تو اصلا اهمیت نداریحقیقتا منم یهوویی از کوره در رفتم و گفتم آرهههه برام مهمنبود، آخه چرا باید برام مهم باشه!!!!! توی روانی چرا باید براممهم باشی!!! اصلا تو نمی فهمی ساعت ۱ و نیم شب سرکارمیعنی چی و فقط فکر خودتی که بگم دل منم برات تنگ شده و شروع کنی و به چرت و پرت گفتن و رسیدن به خواستت که یه دوست دختر حرف گوش کن و تو سری خور داشته باشییه رابطه ۴ روز بود که تموم شد ول کن دیگه اه اه اه اه اه اه زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 23 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

یه جایی توی کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی هستشکه تاکاکو همراه داییش می ره پیش پارتنری که بهش خیانت کردهو به خودش جرات میده و همه حرف ها و دلخوری های مونده رویدلش رو بهش میزنه و وقتی از در خونه پارتنر می یاد بیرون یهحس سبک بالی بهش دست میده و متوجه میشه نصف مشکلاتهمه به خاطر خودش بوده، به خاطر خودی که توی رابطه اصلاحرف نمی زده و همیشه همه دلخوری هاش رو توی خودشمی ریخته و خودخوری میکرده... این یه تیکه از داستان شبیهزندگی خیلی از ماهاست که توی کار و روابط عاطفیمون سال هاسکوت می کنیم به امید اینکه یه روزی همه چیز درست بشه زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 21 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

حالا من نمیگم ازت خوشم اومده تو نباید بگی این چرا یه روز

درمیون توی واتس اپی که هیچ کس استوری نمی زاره استوری

می زاره؟؟؟ واقعا دیگه دارم به این نتیجه می رسم خودم برم

پی وی و رک بهش بگم آقای محترم من از شما خوشم اومده زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 23 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

داشتیم با دختر ۲۱ ساله درمورد رابطه یکی از همکارهامونحرف می زدیم که دختر پسر رو به خاطر یه پسر دیگه ولکرده ولی پسر اونقدری عاشق بوده که هنوز توی گذشته اشگیر کرده که من یهوویی گفتم خب سنشون کمه و طبیعی کهاین مسائل براشون پیش بیاد و حالا به دختر ۲۱ ساله برخوردهمیگه این رو نگو گاهی یه آدم توی سن کم می تونه خیلی بهتراز سن بالاها عاشق باشه و تو خودتم توی ۲۹ سالگی اشتباهمیکنی. درسته من اشتباه انتخاب کردم و می کنم و اصلا تویاین شکی نیست ولی الان نگاه به آدم مقابلمم میکنم و میگمچقدر برای من انرژی می زاره و همون قدر که انرژی می زارهمن واسش قدم برمی دارم و حتی اگه نباشه هم برام اهمیتینداره چون من فقط با گم کردن خودم تمام زندگیم رو از دستدادم نه با رفتن آدمی که به هرحال چه با مرگ چه با دلایل دیگهاز من گرفته خواهد شد. شاید حرفم غلط باشه ولی می دونمهرچی قبلا وابسته‌تر بودم الان نیستم و عشقی که به معنا سابقبرای من وجود داشت دیگه برام وجود نداره و نخواهد داشت زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 11:19

اولین بار که خواب تو رو می بینم و با ترس از خواب می پرم

و به خاطر نبودنت و از ترس از دست دادنت این شکلی می لرزم

ولی مهم نیست چون من تصمیم رو گرفتم تا با یکی دیگه آشنا بشم

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 11:19

خب توی آشنایی با آدم جدید چندان موفق نبودم چون دقیقا یهآدم مثل جو بک سریال You سر راه زندگیم قرار گرفت. روز اولمی گفت ببین من یک سال و چندماه با هیچ‌کس وارد رابطه نشدمو تراپی رفتم تا بتونم خودم رو درمان کنم و نیاز به رابطه بالغانهدارم تا رابطه بچگانه، منم خوشحال از اینکه به به چه پارتنر خوبیپیدا کردم ولی هرچی رفت جلو دیدم میخواد من رو مطلق مالخودش کنه مثلا به خاطر یه سری شرایط توی کار ناراحت بودمو زنگ زده بودم به دوستم و نیم ساعت باهاش حرف زدم بعدمیگفت چرا به خودم زنگ نزدی؟! واااا خب هرکسی سرجایخودش و تو چرا باید کل دنیای من بشی ابله یا مثلا می رفتمجواب شایان یا دوستام رو بدم ناراحت میشد میگفت تو وقتی بامنی نباید گوشیت رو چک کنی زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 11:19

همین الان که من دارم نفس میکشم و می رم سمت خونه

یه نفر کف لاین بی آر تی به خاطر تصادف جون داده و دارن

جمعش میکنن و زندگی همینه، یک لحظه دم و یه لحظه نبودن

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 1:57

از وقتی که یادمه با کارهاش حرصم داده، پارسال پاییز بودکه گفت وسط کلاس حالش بد شده و من وسط تولد دوستمفقط بغض کرده بودم و محکوم بودم به سکوت، حالا هم کهگفت چی شده از حرص اینکه انقدر سر سری میگیره معده‌دردگرفتم زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 1:57

چقدر بدم می یاد توی مراسم ختم به آدم میگن

غم آخرتون باشه! انسان آفریده شده تا غم به غم،

زخم به زخم و درد به درد رشد کنه، پس در نتیجه

هیچ غمی غم آخر نیست و هر غمی هم درد خودش

رو داره و بهتره فقط بگن خدا بهتون صبر بده

پ‌ن: از اینجا به بعد گذر زمان خیلی داره ترسناک میشه

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:05

نمی دونم چندمین روز از چندمین ماه سال اتفاق می افته ولی بلاخره فراموش خواهم کرد... زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:05

حماقت شبیه یه دختر بچه بیست و یک ساله اسکه رفته برای تولد پسری که بلاکش کرده یه دستبنددو میلیون تومانی با کیک و گل گرفته زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:05